جدول جو
جدول جو

معنی غول وار - جستجوی لغت در جدول جو

غول وار
غول مانند، غول آسا مانند غول
تصویری از غول وار
تصویر غول وار
فرهنگ فارسی عمید
غول وار
مانند غول، بسان دیو، رجوع به غول شود:
شبی تاریک نور از ماه برده
فلک را غول وار از راه برده،
نظامی
لغت نامه دهخدا
غول وار
یغاموار مانند غول غول آسا
تصویری از غول وار
تصویر غول وار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غافل وار
تصویر غافل وار
غافل گونه مانند غافلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پول دار
تصویر پول دار
آنکه پول بسیار دارد، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بولوار
تصویر بولوار
خیابانی عریض با درخت کاری و گل در وسط آن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
چون غافل. مانند غافل. غافل گونه: از برای تو فخ نهند و تو غافل وار روزگار می بری. (سندبادنامه ص 325)
لغت نامه دهخدا
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد:
آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش،
نظام قاری (دیوان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(بِهْ خوَرْ / خُرْ)
دارندۀ غول،
- راه یا بادیۀ غولدار، راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد،
-، کنایه از جهان مادی و دنیا:
این راه غولدار و پل هفت طاق را
تا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟
خاقانی،
آن شب که سوی کعبۀ خلوت نهادروی
این غولدار بادیه را کرد زیر پا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمنها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
به سان ماهی وال، به شیوۀ بال:
ماهی وال است طمع دور دار
زود به دم درکشدت وال وار،
ناصرخسرو،
رجوع به وال و بال و بالن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
مانند عسل. (از فرهنگ فارسی معین). چون عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرزبان نامه ص 5)
لغت نامه دهخدا
مانند کوس، چون کوس، همچون طبل پرباد:
قوس قزح قوس وار عالم فردوس وار
کبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
همانند هوش، چون هوش
لغت نامه دهخدا
(خَ جِ)
مانند خجلت زده، شبیه به خجلت زدگان. مانند خجلت پیشگان. از روی خجلت. شرم زده. شرمسار:
چون تو خجل وار برآری نفس
فضل کند رحمت فریادرس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غولدار
تصویر غولدار
دارای غول: راه غول دار بادیه غول دار، جهان مادی دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وال وار
تصویر وال وار
مانند ماهی وال همچون بال: (ماهی وال است طمع دور دار زود بدم درکشدت وال وار)، (منسوب به ناصرخسرو) توضیح باید دانست که ماهی (وال) نمیتواند انسان را ببلعد ظاهرا گوینده با نهنگ (تمساح) اشتباه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوز دار
تصویر غوز دار
کوژ پشت خمیده پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافل وار
تصویر غافل وار
فرناسوار مانند غافل غافل گونه: تو غافل وار روزگار می بری
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
مانند عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پول دار
تصویر پول دار
ثروتمند، غنی، توانگر
فرهنگ فارسی معین
خیابان پهنی که وسط آن درخت و گل و گیاه باشد و به دو قسمت مساوی تقسیم شود، چارباغ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
سرپناه وسیع برای دام ها، چادرهای بزرگ صحرایی که برای پذیرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
گیج ومنگ، ابله و کم خرد
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آبیاری مزارع که پرپیچ و خم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی در کته پشت آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
کج باران
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله بار، بار پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
درشت هیکل
فرهنگ گویش مازندرانی
باران سیل آسا
فرهنگ گویش مازندرانی
طویله، اصطبل
فرهنگ گویش مازندرانی
بارانی که در کوهستان بارد و جلگه ی پیش روی البرز مرطوب از
فرهنگ گویش مازندرانی